شعر « سنگ قبر » – بانو (الف) اعظم اسماعیلی
سنگ قبر
بعد از نبودنت
هر روز لحظه ها
تکرار واژه بود
هی گوش
هی صدا
هی حرف، هی سکوت
تکرار بی سبب
این نبض لعنتی
این بغض توی راه
بود و نبود من
بود و نبود تو
اصلا کجا و کی؟!
من یعنی زنده ام؟!
این زخم کهنه نیست، بوی تو می دهد
دستم که بسته شد
از لمس بودنت
هم صحبتی من
با عکس کنج قاب
با یاد بودنت، هر روز توی خواب
جای گرفتن
دستت میان دست
من پاک می کنم
گرد نشسته ای
بر روی سنگ قبر
بانو (الف) اعظم اسماعیلی
10 دیدگاه
مهدی بیرقی · 2022/11/06 در
عالی
سامان نصر · 2022/06/13 در
بسیار زیبا و دلنشین بود
انوری · 2021/10/02 در
از دل سرودین
لاجرم بر دل میشینه
موفق باشی اعظم جان
علیرضا خوشرو · 2021/09/07 در
سلام
بسیار زیبا
مرحبا
🌹🌹
روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظه ای از غم ایام نیاسود که رفت
بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچ کس هیچ نفهمید، چرا آمده بود
نرگس میرشاهی · 2021/08/06 در
خانم اسماعیلی عزیز من با خوندن این شعرتون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. چون من هم به تازگی مادرم رو از دست دادم . شعر زیبایی بود . امیدوارم همیشه موفق باشید عزیزم 🌹❤
اعظماسماعیلی · 2021/08/10 در
بانو میرشاهی عزیز، از حسن نظر و توجه تون ممنونم🌼🕊️
❤️
روح مادر بزرگوار تون قرین رحمت الهی.
سمیه افشار · 2021/06/14 در
سلام شعر بامعنی و زیبایی بود هرچند اندوهبار بود اما به دل نشست چون حقیقتی است انکارناپذیر.همیشه سلامت و تندرست باشید
ملیحه ارجمند · 2021/06/11 در
بسیار عالی
کمی اندوه بار مرگ حقیقتی است که نمی توان انکارش کرد
خداوند تمام رفتگان را بیامرزد
محمدرضا کیقبادی · 2021/05/09 در
ترانه واشعارتون پرمفهومه پاینده باشید
اعظم اسماعیلی · 2021/05/18 در
سپاسگزارم 🌻🙏🏻