شعر ” بازار مکاره ” – محبوبه بیاتی
بازار مکاره
ای دل غزل خوانش منم
باده و بستانش منم
ویرانه گر خواهد مرا
شمع شبستانش تنم
صد نگارست او مرا
نو بهارست او مرا
کم فروشان ثمنش
هیچ نداند چرا
یوسف گمگشته بد او
اینک خریدارش منم
گرمی بازاری چنین
مکاره را میشکنم
دیده ی بی سوی مرا
چون نوازد بوی او
با پای دل تاختم از
بهر نگارین روی او
تا می نوازد دیده ام
ناوک مژگان ترش
خواهم چنین مدهوش و مست
یک دم نشینم به برش
جانم لبالب خاطرش
نامد مرا پیرهنش
سوزد مرا ویرانه دل
در حسرت بوی تنش
محبوبه بیاتی
4 دیدگاه
سامان نصر · 2022/06/13 در
بسیار زیبا بود موفق باشید
علیرضا خوشرو · 2021/09/06 در
سلام
بسیار زیبا
درود بر شما
🌹🌹
دل به چیزی خوش ندارم انتهای ماجراست
شوق ماندن یا که بودن از ضمیر من جداست
نرگس میرشاهی · 2021/08/01 در
بسیار عالیه👌👌
ملیحه ارجمند · 2021/06/11 در
موفق باشید و جاودان