دفتر شعر اعظم آکیش
دفتر شعر اعظم آکیش
هرگونه بهره برداری از مطالب و اشعار بدون هماهنگی با صاحب اثر ، پیگرد قانونی دارد
بدون تو
و من هر روز در خودم تکرار میشوم
تا بی نهایت رسیدن قدم می زنم بدون تو
و در نگاه رهگذری غریبه تلخ می شوم
سرد می شوم ، گاهی یخ میزنم بدون تو
هرزگاهی صدای قدمهایم نبودنت را به رخم میکشد
خیابان بارانیست و چتر خیالم باز می شود بدون تو
واژه ها تک تک از صفحه خیالم فرار میکنند
گاهی از عشق چیزی به ذهنم نمی رسد بدون تو
اینجا غریبی بیداد می کند روی گونه ام
شبها به دیوار کوتاه آرزوهایم تکیه می دهم بدون تو
این حجم از فاصله را ذهنم تفسیر نمی کند
طبیبم گفته فراموشی گرفته ام بدون تو
مرگ من امروز در آخرین شعر برای توست
دیروز نیامدی امروز هم نیامدی فردا هم میگذرد بدون تو
شعر من
شعر من برای یک خنده ی سرد بود
از جنس خاک باران خورده ی زمین بود
مثل سکوت معنی دار یک قناری
روی شاخه ی انار نارس نشسته بود
قلت میخورد روی گونه های یک سیب کرم خورده
شعر من برای یک کودک بی پدر بود
از جنس موج و دریا بود
از تن عریان قدیسه ها لخت تر بود
همچو موهای تاب خورده ی او
لابه لای دفتر شعرم نفس میکشید
حس داشت ، میرقصید
شعر من برای چشم های خودم بود
تر بود ، سیاه بود
از جنس سرزمین مادریم بود
ریشه در خاک
منم در این شاهراه های تقدیر سردرگم
گاهی آرامم و گاهی تند تند
میروم و امید در دلم سوسو میزند
هدفم مشخص و مسیر نامشخص
دلم قرص و چشمهایم کم دید
ولی همچنان استوارم مثل ریشه در خاکم
روی گونه های دخترم می تابم
مثل شبنم روی برگها می تراوم
در خاک چشمانش دانه ی حق می کارم
تا اگر روزی نبودم
او بتابد ، او ببخشد ، او بروید
از دل انسانهای پاک
از دستهای پینه بسته ی سخاوت
گل دهد ریشه بکوبد بر زمین
پنهان شود چون مرواریدی در صدف
ناگه پیدا شود ، خورشید شود اعجاز کند
قبل از تو
و من هر روز
از پشت پلکهای تو بیدار می شوم
قبل از تو لبخند میزنم
قبل از تو نور را می فهمم
و من هر روز
از ترک پوست لبهای تو متولد می شوم
قبل از تو نفس می کشم
قبل از تو از کنار دیوار کاهگلی
زیر چشمی به مهتاب چشمک میزنم
و من هر روز از عشق تو بوی نان تازه می دهم
قبل از تو این جاده را بارها قدم زدم
هر بار خدا را خسته تر از قبل دیدم
قبل از تو آغاز کردم
این راه دور و دراز رسیدن را
و من هر روز ای جان جانانم زیباتر از قبل زندگی میکنم
فقط آخرش را می برم
تو رفتی و شهر خالی خالی شد
از تمام لحظه های زندگی ام فقط آه آخرش را می برم
بار سفر بسته ام برای رسیدن به جاودانگی
از شهر و دیار خود فقط خود خودم را می برم
اینجا بدون تو همه چی خاکستری و تارست
از حال و هوای خیالم فقط کم ش را می برم
فریاد رسی نیست در این شهر غم زده
از خدای این شهر فقط مجسمه اش را می برم
سالهاست شعر نگفتم و ساکتم
از تمام شعرهای دفترم فقط بیت آخرش را می برم
تلخی روزگار کامم تلخ کرده
از آخرین قهوه ی تلخ فقط شکرش را می برم
پدرم رفت و کسی برایم دیگر دعا نکرد
از تسبیح دست پدرم فقط نخ ش را می برم
دوباره جوانه می زنم در روشنایی قلب دیگری
از تمام لحظه های بودنت فقط نگاه عاشقانه آخرت را می برم
دفتر شعر
اعظم آکیش
جدول کامل هم قافیه ها
روی عکس کلیک کنید
5 دیدگاه
بابک بابایی · 2024/12/13 در
درود بانوی بزرگوار خانم آکیش شعرهاتون خواندنی و زیبا هستن سربلند پیروز و ماندگار باشید
زهرا رحمانی فر · 2024/07/02 در
با عرض سلام و خوشآمد گویی خدمت شما دوست عزیز
بسیار زیبا مینویسید
با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما
یعقوب اسدی · 2024/06/09 در
درود بر شما
اشعار تون زیباست
سرودن اینگونه اشعار واقعا سواد بالایی میخواد
کاراتون خیلی قشنگن
بهتون تبریک میگم
علیرضا نوروزیان · 2024/04/13 در
💙💙💙💙
علیرضا نوروزیان · 2024/04/07 در
سلام و درود به شما سرکار خانم “آکیش” گرانقدر
خیلی خوش آمدید به جمع ما
براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم 🌺💙