دفتر شعر اصغر داداش زاده
هرگونه بهره برداری از مطالب و اشعار بدون هماهنگی با صاحب اثر ، پیگرد قانونی دارد
پر رنگ
در بهاره با تو بودن؛ قلب ما پاییز شد
دارِ موهای تو را دل دیدو حلق آویز شد
ماه را در کودکی زیبا ترین پنداشتم…
دیدم آن مَه چهره را ؛ آن ماه هم ناچیز شد
طاقت یادش ندارد دیده ی کم سو چرا؟
باز هم با یک غزل بغض دلم لبریز شد
قبل او دنیای من پر رنگ بود و با صفا
آمد آن صد رنگ من دنیا جنون آمیز شد
عشق شاید مُردن و یا نام یک نوع خود کشیست
خنجری با دست خود بهر دل خود تیز شد
بغض
مس دل به لطف عشقت به اشارتی طلا شد
تو خود هم شفا و دردی غمت این چنین بلا شد
دل ما ز درد دوری چو مریض خسته از غم
که به دل فتاده شوری به غم تو مبتلا شد
به دلم یواش گفتم که نگوید از تو رازی
همه راز دل چنین از غم دیده برملا شد
بغض ما یزید گونه راه اشک ما ببسته
گریه کن به حال این دل که به سان کربلا شد…
ترس
شبیه مرغ در حبسی که از پرواز می ترسد
شدم یک نقطه ی پایان که از آغاز می ترسد
شبیه قصه هایی که ؛ به طنازی شوند عاشق
ولیکن مرد این قصه ز هر طناز می ترسد
هزاران شعر می گفتم اگر با من تو می ماندی
ولی رفتی و این شعر و نوا و ساز می ترسد
نمی دانم که می دانی وَ یا شعرم تو می خوانی!؟
بدان ای رازِ در قلبم دلم از راز می ترسد
تو را روزی فراموشت کنم با هر غم و سختی
نمی دانم دگر روزش؛ دل ما باز می ترسد ؟!
در این دنیای شطرنجی ؛ دل ما مث سربازی
رسیدم گر به آخر من؛ شَه از سرباز می ترسد
سایه
خفه شد هق هق ما؛حنجره ها را چه گناه؟!
سنگ شد منطق ما؛ پنجره ها را چه گناه؟!
کور شد گر دل ما نیست که تقصیر خدا
نتوان دیدن اگر ؛ منظره ها را چه گناه؟!
روح ها عاشق هم پیکره ها دور از همند
روح شد عاشق اگر پیکره ها را چه گناه؟!
من که گفتم به غمت ؛گر نرود مُرده دلم
غم نرفت از بر من؛ تبصره ها را چه گناه؟!
یک طرف سوخت پرش عاشق پروانه صفت
شمع شد ظالم اگر؛ شب پره ها را چه گناه
تلخ شد حال من اَر قلب بگوید غزلی
تلخ شد حال غزل ؛ جوهره ها را چه گناه
رفت عشقی ز برم شد همه شعرم پره آه
اوست بانیه غمم ؛ دلهره ها را چه گناه؟!
شام آخر
بیا با من بگو یارا از آن چشمان مشکینت
بیا از من ببر دل را بیا ای یار خوش طینت
بیا تا من براندازم دلم را زیر پا هایت
فدای تو همه جانم تو دادی جان به مسکینت
منم زندانیه قلبت به جرم عاشقی کردن
نه آزادم نکن یارا ز حبس گوشه ی سینت
سرار این غزل گویا فقط از عشق تو پر شد
که شاید مرحمی باشد برای قلب غمگینت
گهی با عشق تو سرخ و گهی با دوریت زردم
گهی با عشقم و رنگین ؛ فدای قلب رنگینت
برایت آرزو دارم در این سال از خدا گیری
دعاهای درون دل؛ دل با مهر و سنگینت
دل تو شاه و من مسکین ؛ نیازم چشم مستانت
به محتاجت کمک کن تو ؛ که این را گفته در دینت!
نگو از عشق خود بگذر ؛ که در دل من تو را دارم
فقط مطلب تویی یارا ؛ تویی در این غزل زینت
برای شاعره عاشق ؛ همین شعرش رفیق است و
همین شعرش غذا هست وُهمین غم های دیرینت
و حالا این غزل شامم ؛کمی پیش از غذا از تو
کمی از نان لب هایت کمی از چشم شیرینت
یادگاری
دردی ندارم از تو از دل خبر نداری
بر درد خود ننالم از بهر راز داری
چون بر کفم ندارم مال و مقام دنیا
جز دشمنم نمانده مردی برای یاری
مارا اگر غمی بود هر دم ز زخم یاران
ای خالق غزلها تو درد ما سر آری
قلب بلا کِش من ای شعر بی صدایم
از زَهر آشنایان همدم گزیده ماری
از هیچ و پوچ دنیا در دل نمانده دردی
یارب تو و مرامت از من تلاش و کاری
رسم زمانه این است میرانده قلب زنده
خاموش شو زمانه ای دل بخوان؛قناری
گر بر دو پا نداری زخمی زِ خار راهت
راهی نرفته قلبت پس خوارتر زِ خاری
یارب چنان کن این دل در راه تو بمیرد
کو زنده ماندن است و این است رستگاری
این شعر هم بماند در گوش و گوشه ی دل
تا «اصغر» از تو ماند حرفی به یادگاری..
خلوت با خدا
ز همه دلم بریده به درت زدم که آیی
تو که شاعری خدایی تو که در درون مایی
به کسی نگفتم از دل که نکرده التفاتی
تو خدای پر صفاتی نکنی ز ما جدایی
.
فراق
این تو این دل بشکنش زیبای ناز
بی تو امشب گشته ام دیوانه باز
هی بگیرد در فراقت قلب من
بشکن این دل یک دلِ زیبا بساز
.
سوره عشق
برا من یه راهی ، که پایان نداری
گناه کبیری، که تاوان نداری
من اینجا کویرم، توهم آسمونی
برای دل من؛ تو باران نداری
.
بی کسی
تو این هوای بی کسی
به داد من نمی رسی
به حرف و زخم ناکسی
شکسته قلب و طاقتم
.
عشق
گفتم از او دل نگران، شعری و کردم من عیان
قبل تو عاشق نشدم، قبل تو دل داده زیان
.
عاشقانه های شاعرانه
غزلم را تو بخوان مطلب و منظور تویی
من نمکدان شده ام در دل من شور تویی
.
دفتر شعر اصغر داداش زاده
47 دیدگاه
طاهره سبحانی · 2022/05/24 در
درود بر شما
اشعارتان بسیار زیبا و عالی و شنیدنی
قلمتان مانا
پایدار باشید.
غیوری · 2022/05/15 در
روز به روز بهتر واقعا عالی
موفق باشین آقای داداش زاده.
فاطمه زهرا کریمی · 2022/05/14 در
شعر سایه واقعا جالب بود موفق باشید
فاطمه زهرا کریمی · 2022/05/14 در
شعر کوثر زیبا بود
ملیحه ارجمند · 2022/05/14 در
درود شاعر گرامی مانا باشید
فاطمه زهرا کریمی · 2022/04/14 در
موفق باشید شعر هاتون زیبا هستند
انوری · 2022/04/04 در
از خوندن شام آخر لذت بردم
زیبا و رون سرودین
سربلند بمانید جناب داداش زاده
زهره مفتحی · 2022/04/04 در
خیلی شعر خوبی بود چندین بار خوندمش موفق باشید
اصغر داداش زاده · 2022/04/04 در
ممنون نظر لطفتونه
ملیحه ارجمند · 2022/02/23 در
درود بر شما گرامی موفق باشید و سرافراز
هاجر امانی · 2022/02/22 در
اقای داداش زاده تبریک میگم شعر زیبا و دلنشینی سرودید
مرحبا👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻